كوير وستاره

ادبي فرهنگي طنز

تحقيق

 

+ نوشته شده در دو شنبه 26 خرداد 1393برچسب:تحقيق,من,پژوهش, ساعت 23:56 توسط ريحانه


خداي

 

تکیه گاه2

خطــا از مـن اسـت می دانمـ . 

از مـن کـــه سـال هـاسـت گـفتـــه امـ 
“ ایــاک نــعبد ” 

امـا بـــه دیـگران هـمـ دلـسپــرده امـ 

از مـن کـــه سـال هـاسـت گـفتـــه امــ 
” ایــاکَ نستَعيـن "

امــا بــه ديگران همــ تـكيــه كــرده امـ 

امـا رهایـمــ نـکـن 


بیـش از هـمـیشــه دلـتـنگمــ 
بـــه انـدازه ی تـمامــ روزهـای نـبودنـمــ ...

+ نوشته شده در چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:همراه هميشگي,يار,ياور,هم راز, ساعت 1:44 توسط ريحانه


دوست داشتن راستين

برای خودت زندگی کن 

کسی که تو را دوست داشته باشد 

با تو می ماند 

برای داشتنت میجنگد 

اما اگر دوستت نداشته باشد 

به هر بهانه ای میرود


+ نوشته شده در دو شنبه 19 خرداد 1393برچسب:دوست داشتن, ساعت 2:42 توسط ريحانه


من اينم

من احساسیم درک من مشکله
عجینم با هرچی به جزحوصله
یه وقتایی که پرت و ناراحتم
نباید برنجی که کم صحبتم
همیشه باهام سرد بودن همه
یه کم خوبی هم دارم اما کمه
پر از عشق و احساس بی منتم
باهام خوب باشی باهات راحتم
اگه پا به پام راه بیای بی دریغ
صبوری کنی و پریشون نشی
بتونی بمونی قسم میخورم
که از اعتمادت پشیمون نشی
من احساسیم درک من مشکله
عجینم با هرچی به جزفاصله
یه وقتایی که پرت و ناراحتم
نباید برنجی که کم صحبتم

+ نوشته شده در پنج شنبه 8 خرداد 1393برچسب:من احساسي,رنحجور,عصبي, ساعت 1:23 توسط ريحانه


تقلب

+ نوشته شده در چهار شنبه 7 خرداد 1393برچسب:تقلب,امتحان,جلسه,سر, ساعت 2:3 توسط ريحانه


خرمشهر

 

 

بياد سوم خرداد سالروز حماسه هميشه تاريخ ايران ...
آزادي خرمشهر:
 
مسجد جامع خرمشهر، قلب شهر بود كه مي‌تپيد و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود. مسجد جامع خرمشهر، مادري بود كه فرزندان خويش را زير بال و پر گرفته بود و در بي‌پناهي پناه داده بود و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود و آنگاه نيز كه خرمشهر به اشغال متجاوزان در‌آمد و مدافعان ناگزير شدند كه به آن سوي شط خرمشهر كوچ كنند باز هم مسجد جامع، مظهر همه آن آرزوهايي بود كه جز در پازپس‌گيري شهر برآورده نمي‌شد. مسجد جامع، همه خرمشهر بود.
 
خرمشهر از همان آغاز، خونين‌شهر شده بود. خرمشهر خونين‌شهر شده بود تا طلعت حقيقت از افق غربت و مظلوميت رزم‌آوران و بسيجيان غرقه در خون ظاهر شود. و مگر آن طلعت را جز از منظر اين آفاق مي‌توان نگريست؟ آنان در غربت جنگيدند و با مظلوميت به شهادت رسيدند و پيكرهاشان زير شني تانكهاي شيطان تكه تكه شد و به آب و باد و خاك و آتش پيوست. اما… راز خون آشكار شد. راز خون را جز شهدا درنمي‌يابند. گردش خون در رگهاي زندگي شيرين است اما ريختن آن در پاي محبوب، شيرين‌تر است؛ و نگو شيرين‌تر، بگو بسيار بسيار شيرين‌تر است.
 
راز خون در آنجاست كه همه حيات به خون وابسته است. اگر خون يعني همه حيات… و از ترك اين وابستگي دشوارتر هيچ نيست پس، بيشترين از آن كسي است كه دست به دشوارترين عمل بزند. راز خون در آنجاست كه محبوب خود را به كسي مي‌بخشد كه اين راز را دريابد. آن كس كه لذت اين سوختن را چشيد در اين ماندن و بودن جز ملالت و افسردگي هيچ نمي‌يابد.
 
آنان را كه از مرگ مي‌ترسند از كربلا مي‌رانند. مردان مرد، جنگاوران عرصه جهادند كه راه حقيقت وجود انسان را از ميان هاويه آتش جسته‌اند. آنان ترس را مغلوب كرده‌اند تا فتوت آشكار شود و راه فنا را به آنان بياموزد.
 
آنان را كه از مرگ مي‌ترسند از كربلا مي‌رانند. وقتي كه كار آن همه دشوار شد كه ماندن در خرمشهر معناي شهادت گرفت، هنگام آن بود كه شبي عاشورايي برپا شود و كربلائيان پاي در آزموني دشوار بگذارند…
 
اين ويرانه‌ها كه به ظاهر زبان دركشيده‌اند و تن به استحاله‌اي تدريجي سپرده‌اند كه در زير تازيانه باد و باران روي مي‌دهد شاهدند كه عشق چگونه از ترس فراتر نشسته است.
 
كربلا مستقر عشاق است و شهيد سيد محمد علي جهان‌آرا چنين كرد تا جز شايستگان كسي در آن استقرار نيابد. شايستگان، آنانند كه قلبشان را عشق تا آنجا آكنده است كه ترس از مرگ، جايي براي ماندن ندارد. شايستگان جاودانند؛ حكمرانان جزاير سرسبز اقيانوس بي‌انتهاي نور نور كه پرتوي از آن همه كهكشانهاي آسمان دوم را روشني بخشيده است.
+ نوشته شده در سه شنبه 6 خرداد 1393برچسب:, ساعت 2:29 توسط ريحانه